- لطمه زدن
- ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن
معنی لطمه زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نواله زدن گراس کلان بر گرفتن لقمه درشت برداشتن و بلعیدن
مضراب زدن
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
آسیب زدن ضربت زدن
آسیب زدن، آزار رساندن
در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، خفیدن، عطاس
برپا کردن خیمه
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
کاشتن قلمه
روشنی دادن روشنی دادن
لطمه زدن تپانچه زدن یکدیگر را: با آبروی تشنه بمانی از آب جوی به چون ز بهر آب زنی با خران لطام. (ناصر خسرو. 261)
لندیدن غرغرکردن
Button, Unbutton
Sneeze
нажимать , расстегивать
чихать
drücken, aufknöpfen
niesen
натискати кнопку , розстібати
naciskać, rozpiąć
kichać
按钮 , 解开扣子
apertar o botão, desabotoar
espirrar
premere il bottone, sbottonare
pulsar, desabrochar
estornudar
appuyer, déboutonner
éternuer
starnutire