جدول جو
جدول جو

معنی لطمه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

لطمه زدن
ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن
تصویری از لطمه زدن
تصویر لطمه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لقمه زدن
تصویر لقمه زدن
نواله زدن گراس کلان بر گرفتن لقمه درشت برداشتن و بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخمه زدن
تصویر زخمه زدن
مضراب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن ضربت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمه زدن
تصویر قلمه زدن
در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیمه زدن
تصویر خیمه زدن
برپا کردن خیمه
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلمه زدن
تصویر قلمه زدن
کاشتن قلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمعه زدن
تصویر لمعه زدن
روشنی دادن روشنی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
لطمه زدن تپانچه زدن یکدیگر را: با آبروی تشنه بمانی از آب جوی به چون ز بهر آب زنی با خران لطام. (ناصر خسرو. 261)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنده زدن
تصویر لنده زدن
لندیدن غرغرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمه زدن
تصویر خیمه زدن
((~. زَ دَ))
چادر زدن، در جایی ساکن شدن، فنی در کشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکمه زدن
تصویر دکمه زدن
Button, Unbutton
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
Sneeze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
нажимать , расстегивать
دیکشنری فارسی به روسی
натискати кнопку , розстібати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
apertar o botão, desabotoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
premere il bottone, sbottonare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی